کریم مجتهدی، فیلسوف بزرگی بود که نقش مهمی در انطباق فلسفه غرب و شرق با یکدیگر داشت. او به فلسفه کشیده شد و زندگی ممتدی را با فلاسفه بزرگ دوره معاصر فرانسه تجربه کرد. تلاش کرد تا اندیشهورزی را بهعنوان مشی و مکتب فکری و عملی خود ارتقا دهد و به جستاری معناشناختی در باب اهمیت فلسفه برسد. مجتهدی از فرهنگ و زبان آلمانی نیز مطالعه کرد و رسالههایی از افضلالدین کاشانی را ترجمه کرد. او اشراف بینظیری بر فلسفه اسلامی داشت و علاقمند به اندیشههای شیخ اشراق بود. اما او همچنین از فلسفههای غربی نیز استفاده کرد و از فیلسوفان برجستهای مانند کانت و هگل تأثیر گرفت. او یک استثنا در میان شارحان بزرگ بود و علاقهمند به اندیشههای کانت و هگل بود. او همواره بر تفکر بنیادین تأکید میکرد و هدف فلسفه را بالذات، آموختن میدانست. امروز، دانشجوان و علاقهمندان به فلسفه یک چنین اندیشمندی را به خاک میسپارند و در کنار فایلسوفی آرام مینشینند.
۱۰:۲۰سپهر اندیشه کشور، در سوگ فیلسوف بزرگی به غم نشسته که نقش ممتازی در انطباق فلسفه غرب و شرق با یکدیگر و آسان کردن مضامین دشوار داشت.به گزارش ایرنا، کریم مجتهدی اگرچه در تمام این دورانها، در مقام شارح، اندیشه حکما و فلاسفه شرق و غرب را برای فلسفهدوستان آسان و قابلباور کرد اما در دل این مقام، به فیلسوفی تبدیل شد که تلاش کرد تا تراز اندیشهورزی را بهعنوان مشی و مکتب فکری و عملی خود، در میان دانشجویان و دوستدارانش، ارتقا داده و از این روی، به جستاری معناشناختی در باب اهمیت فلسفه برسد.این اندیشه در فیلسوفی که از حکمت پیشسقراطیان تا دوران وسطی و معاصر را شخم زده بود، خیلی زود، به بار نشست و در سطحی کلان متجلی شد. در میان شارحان بزرگ همدوره، کریم مجتهدی، یک استثنا بود. زودتر از آنها، به فلسفه کشیده شد و زیست ممتدی را با فلاسفه بزرگ دوره معاصر فرانسه تجربه کرد. علاوه بر این، تا توانست، خود را به فرهنگ و زبان آلمانی نزدیک کرد چرا که معتقد بود اگر زبان آلمانی و فرهنگ آنها را فرا نگیرید، نمیتواند به ریزجزئیات مبانی فلاسفهای چون کانت و هگل (که علاقه مبرمی به آنها داشت) اشراف پیدا کنید.حال تصور کنید که چنین مختصاتی، در فرهنگ ایرانی غلیان یابد و زیرنظر متفکر بزرگی چون هانری کربن، رسالههایی از افضلالدین کاشانی را ترجمه کرد. بهقدری پرمایه بود که در جای درست خود ایستاد و هیچگاه رجحان چندانی میان فلسفه غرب و شرق قائل نشد. حتی معتقد بود که اروپائیان، قبل از رنسانس که سبب بازگشت آنها به تفکر یونان شد، متاثر از فلسفه ایران بودند و چهبسا اگر رنسانس محقق نمیشد این بازگشت به ریشه، شاید تا آن اندازه سریع و شگرف صورت نمیگرفت.استاد اگرچه در تمام این سالها از دکارت، دوس اسکوتوس، لایبنیتس، هایدگر، ادریوس، ویکتور کوزن، لوتر، نیچه و حتی داستایوفسکی نوشت و تحلیل کرد اما ارادت ویژهای به کانت و هگل داشت. در بحث پدیدارشناسی، یک استاد تمامعیار بود که با خود میگفتی دیگر هیچ علامت سوالی در سختترین مبحث فکری هگل برای کریم مجتهدی وجود ندارد.سرکلاس میگفت که بیشتر از همه، از کانت یاد گرفته است اما با او موافق نیست. مبانی کانت را از این حیث دوست داشت که جولان متدهای استعلایی در اندیشیدن بودبه شکلی ریشهای معتقد بود که تمام و کمال، داعیهدار اندیشههای هیچ فیلسوفی نیست و درواقع از هیچیک از آنها بت نساخت. اما دلش بیشتر با هگل و مخصوصا با کانت بود. سرکلاس میگفت که بیشتر از همه، از کانت یاد گرفته است اما با او موافق نیست. مبانی کانت را از این حیث دوست داشت که جولان متدهای استعلایی در اندیشیدن بود. شاید برای فیلسوفی در تراز مجتهدی، مهم باشد که در بحث اخلاق، علاقمند به اندیشههای کدام فیلسوف باشد. فلسفهدوستان در این بحث، شاید اخلاق دکارتی را بپسندند؛ فیلسوفی که هیچگاه رساله مستقیم و مجزایی در باب اخلاق نداشت و باید سیطره اخلاق را از اندیشه گسترده او یافت اما در این بحث، استاد، باز هم جانب کانت را میگیرد تا جایی که بارها عنوان کردند که اخلاق کانت، چیز دیگری است.البته که سیطره دانش مجتهدی، همچنانکه اندیشههای غربی را میکاوید، از بنمایهای اسلامی و شرقی نیز برخوردار بود. اشراف بینظیری بر فلسفه اسلامی داشت و بیش از هر متفکر دیگری، علاقمند به اندیشههای شیخالرئیس، صدرالمتالهین و علیالخصوص شیخ اشراق بود. در این وادی، اگرچه شور و حرارت جوانی استاد سبب چنین گرایشی شده بود اما نمیتوان از نقش هانری کربن که در دورهای، تاثیر شگرفی بر وی گذاشت، چشمپوشی کرد. شاید مهمترین سیگنالی که نشان داد مجتهدی در کنار فلسفه غرب، علاقه بسیاری به اندیشه اسلامی دارد، همان شرح تفصیلی معروف او باشد که مقایسهای انطباقی میان افکار نوافلاطونیان متاخر با سنتهای اسلامی بود.سخت است بخواهیم جایگزینی در اندازه کریم مجتهدی با آن زیست تجربی پرمایه و اندیشه مستقل مطرح کنیم. فیلسوفی که تا آخرین روز حیاتش، تشنه دانستن و اندیشیدن بود و هدف فلسفه را بالذات، آموختن میدانست. خود را با آن درجه بالای علمی، یک دوستدار علم میدانست و همواره بر تفکر بنیادین تاکید میکرد.و امروز، کلاس درس او خالی است. فیلسوفی که ایستاده درس میداد، به شدت تابع نظم بود و بعد از ورودش، کسی را به کلاس راه نمیداد. او نعمت بزرگی بود که از دانشگاه، دانشجو و البته کهندیار فلسفه دریغ داشته شد و ما امروز زیر ساتور جبر روزگار، یک چنین اندیشمندی را به خاک میسپاریم.