گناه نابخشودنی من: داستان نگار پوراحمد
در این یادداشت، جمشید پوراحمد عاشقی بی پایان خود را بیان میکند. او از نگار، دختر نازنین خود حرف میزند و از مرگ دردناک او رنج میبرد. او به همسرش نیز اشاره میکند و از حضور و حمایتش در زندگی نگار سخن میگوید. جمشید در این یادداشت، از لحظات شاد و دردناک زندگی با نگار و احساساتش نسبت به همسر و فرزندانش نوشته و بیان میکند. وی از تاثیرات نویسندگی و هنر در زندگی خود و نویسندگی نوجوانی عاشق و زیبای نگار و پرمفهوم بودن نوشتههای او صحبت میکند و از شخصیت هنرمندانه و اهمیت خانواده پوراحمد در جامعه نگار نیز سخن میگوید. او از اثار هنری خود و عاشقی بی پایان و خالصانه به نگار و همسرش نیز یاد میکند و از موجودیت و خاطرات نگار حفظ و نگهداری میکند.
۱۸:۲۹یادداشت / جمشید پوراحمد
شدم از عشق تو شیدا کجایی؟به جان میجویمت جانا، کجایی؟همی پویم به سویت گرد عالم…همی جویم تو را هر جا، کجایی؟دیده بودم هندیها وقتی میخواهند میمونی را شکار کنند، سیبی را در کوزهای میگذارند که دهانهای باریک دارد، میمون زمانی که دست در کوزه میکند و به برای بیرون آوردن سیب به آن چنگ میاندازد، دیگر دیر شده و گرفتار میشود، میمون بدینگونه گرفتار میشود… تو هم نگاه کن ببین به چه چیزی در زندگی چنگ انداختی که تا این حد گرفتار شدی؟!اگر ترس است رهایش کن، قضاوت، خشم، نگرانی، مقایسه، حسرت و احساس گناه است رهایش کن… اما من در طول زندگی در هیچ کوزه با دهانه باریک چنگ نینداختم و متاسفانه احساس گناهم را نمیتوانم و نباید رها کنم.نگار نوجوان بود و دلش را واگذار و رسم عاشقی را پیشه کرد و تا آخرین لحظه زندگیاش همچنان عاشق، پشتیبان و حامی همسر و شریک زندگیاش ماند و من هنوز هم نمیدانم که باید به عنوان پدر در روز دلدادگیاش «سد» میشدم و یا «راه»؟!نگار عشقش را عاشقی کرد؛ در قاموسش معامله نبود.در دو مراسم گذشته به غیر از داغ و درد و رنجم، با استشمام بوی برگزاری شو و یا غفلت و بی مهری مواجه بودم، مثل عکسهای نمایشی که از ویدیو اسکرین پخش شد!همسر گرامی نگار عزیز، گله دارم؛ باید به یاد میداشتی و داشته باشی که نگار در دامن پر مهر مادرش، مادری پرآوازه، مادری از جنس تمام زیباییها و مادر دوست داشتنی سرزمین ایران «پرویندخت یزدانیان» قد کشید و مالک روح تنومندی شد. ریش و قیچی را به دستت سپردیم، اما این قرارمان نبود که تا این اندازه خودبین باشی!آقای دکتر…!!! آقای دکتر من برای شما که همسر نگار و برای اجتماع بزرگی که در آن زندگی میکنم دکتر جمشید پوراحمد خالق ۷۲ اثر هنری هستم… نه جمشید پوراحمد!اما همه ایام برای دخترکم نگار نازنین فقط بابا جمشید بودم، کاش میبود و مرا به جای بابا جمشید، مجنون، دیوانه، خل، چل و یا مسخره صدا میکرد…آقای دکتر یادتان که نرفته؟! هویت و عقبه نگار از یک خانواده هنرمند بود، خانواده پوراحمد در سیطره هنر این سرزمین پرآوازه و صاحب نام هستند.آقای دکتر؛ چرا نیمای عزیز نیمه دیگر نگار نازنین را ندیدی؟! آقای دکتر نیما پوراحمد جوانی از جنس شایستگی، معرفت و مهربانی با یک گلستان دکتر صاحب نام، ارزنده و ریشهدار، دوست و همکار که من تا آخرین لحظه زندگی، بزرگی، منش و محبت شان را فراموش نخواهم کرد و سر تعظیم در مقابل تک تکشان فرود خواهم آورد و در پایان اگر نگار پوراحمد با حافظ و مولانا انس و الفتی داشت آموزگارش بهمن مفید بود و اگر نمایشنامهنویس و زیبا نویس از آب درآمد، نتیجه سه سال زندگی مشترک با منوچهر نوذری بوده…نگار عزیز نوشته های پرمفهوم، عاشقانه و زیبایت را در دسترس خوانندگان، دوستان و طرفدارانت خواهم گذاشت و مطمئن باش نیما از موجودیت داشتهها و خاطرههایت حفظ و نگهداری میکند.
- هیجان انگیزی برای ادامه باقی نمانده!
- روزگار آدمهای اسقفتنده امروزی!
- لذت آخر سال و اندوه از راه رفتن با حکایت “ماهی تازه را هر زمانی بگیرید!”
- تجریش… تنها چند متر تا خط آسفالت!
- ماجراجویی عشق، دختری به نام پرویندخت یزدانیان و مادر مبارکش نگار پوراحمد
- نگار پوراحمد: جوانی که خاطراتش رشد نکرد!
- پاسخ آزمایشی! – سازنده فیلم
- از گریه تا خنده: جادوی جذاب خواندن خبرها در پشت پرده های فیلمهای محبوب
- آغوش گرم و پرمحبت: احساسی دلنشین!
- نگار نازنین؛ تنهایی من با رفتن تو بیشتر شد