محمد قاسمزاده، نویسنده، در گفتوگو با ایسنا درباره رمان جدید خود «دیگر این پرده را نخوانده بودم» اظهار کرد که این رمان قرار بود ۳ سال پیش منتشر شود، اما با ۳ سال تأخیر منتشر شده است. این رمان اجتماعی و تاحدی نزدیک به اسطوره است و در آن شرّ و شیطان شخصیت اصلی کتاب است. او با بیان اینکه شر با کسی پیمان ندارد، اما با توانایی به شر خدمت کردن هماهنگ است و روزی که نتوانی به او خدمت کنی، تو را آرام از بین میبرد، اشاره به قدرت شر در جهان حال حاضر کرده است. محمد قاسمزاده درباره دلایل نوشتن این رمان اظهار کرده که میخواست قدرت شر را در جهان نشان دهد و از مردم خواهید که به اخلاق و رفتارهایی که با خودشان دارند، انتقاد کنند. او همچنین به اهمیت باورپذیری اسطورهها در زندگی معاصر اشاره کرده و اینکه اسطورهها باید به عنوان اتفاقات معاصر پذیرفته شوند.
۹:۱۹محمد قاسمزاده با بیان اینکه شر فقط مربوط به جهان اسطوره نیست، میگوید در رمان جدید خود به دنبال نشان دادن قدرت شر در جهان معاصر است. این نویسنده در گفتوگو با ایسنا درباره رمان جدید خود «دیگر این پرده را نخوانده بودم» با اشاره به تأخیر در انتشار این رمان اظهار کرد: این رمان قرار بود ۳ سال پیش منتشر شود اما حالا با ۳ سال تأخیر منتشر شده است. این رمان اجتماعی و تاحدی نزدیک به اسطوره است. او با بیان اینکه نماد شرّ و شیطان شخصیت اصلی کتاب است، توضیح داد: سرسپردگی به شیطان در واقع مضمون اصلی کتاب است؛ شخص پردهخوانی به نام اسماعیل کرامت با شیطان دست میدهد و رشد میکند، سرانجام توسط شیطان از بین میرود تا جایش را به فرد دیگری بدهد. قاسمزاده افزود: من با خود فکر کردم «شیطان» در ادبیات ما حضور دارد و در اسطورههای ما مطرح میشود اما تاکنون نویسنده معاصری به طور جدی به آن نپرداخته است. این رمان بهانهای است که بخواهیم قدرت شر را در جهان نشان دهیم که شر با چه قدرتی در جهان دارد خود را نشان میدهد. داستان را باز نمیکنم تا خوانندهها کنجکاویشان از بین نرود. نویسنده «گفتا من آن ترنجم»، «چیدن باد» و «مردی که خواب میفروخت» خاطرنشان کرد: شر با کسی پیمان ندارد، از همه استفاده میکند اما با کسی پیمان ابدی نمیبندد. تا جایی که بتوانی به شر خدمت کنی با تو هماهنگ است و روزی که نتوانی به او خدمت کنی، تو را آرام از بین میبرد. این مضمون اصلی کتاب است. قاسمزاده درباره دلیل اینکه نوشتن این کتاب چه بوده و آیا دلیل آن صرفا این بوده که نویسندههای معاصر چندان به آن نپرداختهاند، گفت: این موضوع مدتها در ذهن من بود. ما در کشورمان خیلی حاکمیت را محکوم میکنیم اما مردم را رها کردهایم. مردم خودشان عیب هم دارند. بهنظرم انتقاد از مردم خیلی مهمتر است؛ اخلاق و رفتارهایی که مردم با خودشان دارند. تا شر گوشه چشمی به آنها نشان میدهد، به سمت آن میروند. به نظرم انتقاد اجتماعی از اخلاق و رفتار مردم خیلی مهمتر است. او در ادامه تصریح کرد: شر در جهان قدرت دارد. در هر گوشه از جهان که بنگرید، پر از آشوب است. این آشوب را چه کسی به وجود آورده است؟ شر. پس چرا ما نسبت به آن بیتفاوت هستیم و آن را سیاسی میکنیم؟ در حالی که امری اخلاقی است. نمیگویم این امر را سیاسی نکنیم اما هرچیزی جای خود را دارد؛ دیدن مسائل به لحاظ اخلاقی هم خیلی مهم است. اینکه بیاییم تکتک خودمان را نقد کنیم، مهم است. اینکه پردهخوانِ کنار خیابان به خود اجازه میدهد با شر دست بدهد، ترقی کند و صاحب همهچیز شود، این موضوع خیلی مهم است. این نویسنده با بیان اینکه کهنالگوهای اسطورهای مرتب تکرار میشوند، گفت: شر را فقط به جهان اسطوره نبریم بلکه به زندگی معاصر خودمان نیز وارد کنیم و آن را نشان دهیم. زمانی که آن را به اسطوره میبریم، خب جهان اساطیری با دنیای امروز ما فاصله دارد و تصور میکنیم در اسطوره به آن شکل است در حالی که اسطوره در زندگی معاصر ما همان قدرتی را دارد که در آن زمان داشت. به نظرم زندگی معاصر ما خیلی قابل انتقاد است. من تنها به صرف اینکه دیگران به آن موضوع نپرداختهاند، سراغ این موضوع نرفتهام اما با این دیدگاه سراغش رفتم و لازم بود حتما به آن بپردازیم. قاسمزاده درباره پرداختن به اسطورهها در جهان معاصر و چگونگی آوردنشان به دنیای امروز، گفت: در کتاب «طوفان سال موش» هم همین کار را کردهام. فلان اسطوره عینا در زندگی معاصر ما دارد اتفاق میافتد؛ مثلا اسطوره کیخسرو اما به آن اسطوره در رمان اشارهای نمیکنم بلکه عینا کارکرد اسطوره را در زندگی خودمان نشان میدهم. امروزه از امکانات مدرن زندگی امروز استفاده میکنیم که این امکانات، امکاناتِ دوره اساطیر نیست اما وقایعی در زندگی امروز اتفاق میافتد که به اساطیر شباهت دارد و کاری که میکنیم این است که اسطورهها را برای مردم امروز باورپذیر کنیم. مهم است این باورپذیری در زندگی امروز اتفاق بیفتد و مردم آن را به عنوان اتفاق معاصر بپذیرند نه اینکه بگویند رستم به قرن بیستویکم آمده ولی همچنان رستم است. این به درد نمیخورد، مانند کاریکاتور است. ولی وقتی در زندگی معاصر اتفاق میافتد، برایمان باورپذیر است. این کارکرد اسطوره در زندگی معاصر ما میشود.