رازهای پنهان حمید شاهنگیان، آهنگساز انقلابی

ژانویه 26, 2024 0 نظر 81

این کتاب، با استفاده از گفت‌وگوهای مبسوطی با سیدحمید شاهنگیان، یکی از مهم‌ترین مراجع مورد وثوق مرتبط با تاریخ شفاهی موسیقی انقلاب اسلامی است. این کتاب می‌تواند درک عمیق‌تری از فرهنگ و هنر مردمی انقلاب اسلامی را فراهم کند. همچنین، نشان می‌دهد که فعالیت‌های فرهنگی و هنری هنرمندان و مردم در جریان انقلاب اسلامی چقدر مهم و ضروری بوده‌اند و چگونه راه پیشرفت فعالیت‌های فرهنگی را به مدیران و سیاستگذاران این عرصه نشان می‌دهد.

کتاب با روایت خاطرات سیدحمید شاهنگیان، آهنگساز و نوازنده موسیقی از روزهای پرتلاطم پیروزی انقلاب اسلامی، به نحوه ساخت و تولید سرودها و آهنگ‌های انقلابی می‌پردازد. او در کتاب شرح می‌دهد که از حال و هوای روزهای آغازین پیروزی انقلاب اسلامی و تولید آثار موسیقایی در این زمینه چگونه بهره برد.

در کتاب، حمید شاهنگیان توضیح می‌دهد که در شهریور ۱۳۵۷ تصمیم گرفت تا به تولید سرود بپردازد و دیگر به فکر مبارزه مسلحانه نبود. او همچنین به تفصیل تجربیات خود را از فعالیت در جریانات عمومی مبارزه در آن زمان توضیح می‌دهد.

کتاب با بحث‌هایی از فعالیت‌های زیرزمینی تکثیر و توزیع پیام‌های امام و حضور در جلسات مختلف مذهبی، نیز شرح می‌دهد که چگونه او به مرور به جبهه مخالف رژیم پیوست و در چهارچوب مبارزات عمومی قرار گرفت.

این کتاب می‌تواند به مخاطبانی که علاقه‌مند به تاریخ انقلاب اسلامی ایران و دفاع مقدس هستند، مفید باشد و نقش مهمی در انتقال داستان‌های شفاهی این دوره از تاریخ ایران اسلامی داشته باشد.

این کتاب به واسطه گفت‌وگوهای مبسوطی که محققان و تدوین‌کنندگان اثر با سیدحمید شاهنگیان داشته‌اند، یکی از مهم‌ترین مراجع مورد وثوق مرتبط با تاریخ شفاهی موسیقی انقلاب اسلامی است که می‌تواند در برگیرنده شناخت ابعاد جدیدی از فرهنگ و هنر مردمی انقلاب باشد. چارچوبی که در آن توجه به این قسمت از فعالیت‌های فرهنگی هنری هنرمندان و مردم در جریان انقلاب اسلامی به شدت مهم و ضروری است و می‌تواند روایت یکی از مسیرهای رو به پیشرفت فعالیت‌های فرهنگی در کشورمان را پیش روی مدیران و سیاستگذاران این عرصه قرار دهد.
فرآیندی هدفمند با حضور تمام اقشار جامعه که در آن دوران نهایت تلاش خود را به واسطه همدلی و همراهی که داشتند برای تحقق آرمان‌های انقلاب اسلامی انجام دادند و شرایطی را فراهم آوردند تا به واسطه ابزار فرهنگ و هنر، فرهنگ انقلابی را به سمت پیروزی رهنمون سازند. فضایی که قطعاً قسمت مهمی از تاریخ انقلاب اسلامی را رقم زده اما بسیاری از مردم با آن آشنا نیستند و در این مسیر چه بهتر که مجموعه‌های فرهنگی و هنری فعال در این عرصه بتوانند از دریچه فرهنگ و هنر به انعکاس آنچه در جریان پیروزی انقلاب اسلامی ایران و پس از آن صورت گرفت، بپردازند.
فرا رسیدن بهمن ماه و نزدیک شدن به ایام دهه فجر انقلاب اسلامی بهانه‌ای شد تا بار دیگر با انعکاس دوباره فرازهایی از این کتاب به بازآفرینی خاطرات یکی از مهم‌ترین و مؤثرترین هنرمندان جریان انقلاب بپردازیم که به واسطه موسیقی کارهای مهمی را در این عرصه انجام داده است.
البته آنچه در پروژه «خاطره‌بازی با اهالی موسیقی انقلاب» صورت می‌گیرد، فقط محدود به انعکاس فرازهای کتاب «برخیزید» نمی‌شود و گروه هنر خبرگزاری مهر در آینده گزارش‌ها، گفت‌وگوها و نوشته‌های رسانه‌ای دیگری از فعالان عرصه انقلاب اسلامی را پیش روی مخاطبان قرار می‌دهد.
در هجدهمین شماره از این سلسله گزارش به انعکاس خاطرات شفاهی سیدحمید شاهنگیان آهنگساز و نوازنده موسیقی از روزهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی و نحوه ساخت و تولید سرودها و آهنگ‌های انقلابی مرتبط با این روزهای پرالتهاب پرداختیم که در بخشی از کتاب «برخیزید» مورد توجه محققان و پژوهشگران مرتبط با تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ایران و دفاع مقدس قرار گرفته است.

حمید شاهنگیان در فصل چهارم کتاب «برخیزید» که با عنوان «برخیزیم در هوای آزادی» پیش روی خوانندگان قرار گرفته، از حال و هوای روزهای آغازین پیروزی انقلاب اسلامی و تولید آثار موسیقایی در این زمینه گفته و روایت کرده است:
در ماه‌های آخر حضورم در آمریکا، تمایل غریبی در من ایجاد شد که اصلاً به قواره روحیات و توانایی‌های من نمی‌آمد. گفتم می‌روم دنبال مبارزه مسلحانه! می‌دانستم که حتماً باید کاری برای انقلاب بکنم اما نمی دانمچطور شده بود که این فکر سراغم آمده بود. اصلاً تصور نمی‌کردم که با کار فرهنگی هم می‌شود خدمتی به انقلاب کرد. تا آن موقع تصور من از مبارزه با رژیم، چیزی جز همان تکاپوهایی دوره دانشجویی و پاره‌ای حرکت‌های مسلحانه نبود. فکر می‌کردم که اگر در ایران باشم. بالاخره باید رو در رو با دشمن بایستیم. در مبارزه رو در رو هم باید یکی بزنی و یکی بخوری دیگر! عجیب این که اصلاً برای حضور در چنین میدانی آمادگی نداشتم؛ اگر به من بگویند دشمنت رو به روی توست. بزن و بکش. محال است بتوانم این کار را بکنم. خلاصه هوایی شده بود که بروم دنبال مبارزه مسلحانه.
این درگیری فکری در شرایطی در من ایجاد شد که دکترای اقتصاد را در سانتیاگو شروع کرده بودم. اگرچه علاقه قلبی به اقتصاد نداشتم و فقط می‌خواستم آنجا بند شوم تا بگویند دانشجو هستم. این بند شدن را هم برای رفت و امد آسان و بی دردسر به آمریکا لازم داشتم. وقتی تصمیم قطعی گرفتم که برای مبارزه برگردم ایران، قصدم نبود که برای همیشه در ایران بمانم. با خودم می‌گفتم می‌روم و چند صباحی فعالیت می‌کنم و اگر خطری تهدیدم کرد به بهانه ادامه تحصیل بر می‌گردم آمریکا.
اوایل سال ۱۳۵۷ یواش یواش خودم را آماده کردم که برگردم کشور. وقتی می‌خواستم آمریکا را ترک کنم، هرچه داشتم بخشیدم. خانه و ماشینم را دادم به این و آن و سبک شدم. دیگر چیزی در آمریکا نداشتم و اگر دوباره می‌خواستم برگردم باید همه چیز را از نو می‌ساختم.

اردیبهشت سال ۱۳۵۷ وارد کشور شدم. اوضاع کشور عوض شده بود. قبلاً که چند بار در فاصله‌های کوتاه برای دیدن خانواده به تهران برگشته بودم، جور دیگری بود. تعداد مخالفان شاه زیاد شده بود. تظاهرات پرجمعیت‌تر بود. آنچه بیشتر جلب توجه می‌کرد، خانوادگی شدن مخالفت‌ها بود. تا قبل از این معمولاً از هر خانواده‌ای یکی دو تا جوان در این وادی بود. حالا جوان‌ها یواش یواش داشتند روی پدر و مادرها و خواهرها و برادرها تأثیر می‌گذاشتند و این قطره‌ها کم کم داشت جمع می‌شد تا رودخانه و دریا شود.
تکثیر و توزیع نوارها و اعلامیه‌های امام به کاری عمومی تبدیل شده بود و خیلی‌ها درگیر این کار شده بودند. من هم با اطرافیان خود در همین زمینه فعال شدم. اعلامیه‌های امام به صورت دستی روی کاغذهای مخصوص استنسیل نوشته شده بود و با دستگاه پلی کپی تکثیر می‌شد. چون خیلی هم دستگاه نداشتند، می‌نشستند و به صورت دستی می‌نوشتند و توزیع می‌کردند.
وقتی شما این کارها را می‌کنید، دیگر عملاً به جبهه مخالف رژیم وارده شده اید؛ بنابراین باید اصول پنهان کاری را بلد باشید و حواستان جمع باشد و مسائل امنیتی را رعایت کنید. در این صورت طبیعتاً با کسانی برخورد می‌کنید که این اصول را به شما یاد می‌دهند. مثلاً تذکراتی مانند تلفن یا آدرس هیچ کس را نباید با خودت داشته باشی، اسم کسی از دوستانت در کنار دستت نباشد؛ یادداشتی توی جیبت نباشد که لو بروی و این چیزها را یواش یواش آموزش می‌دیدیم.
یادم نمی‌آید چه کسی این را حرف را به ما می‌زد ولی مثل بچه‌ای که بزرگ می‌شود، بدون اینکه بداند از کجا زبان یاد گرفته است، فرهنگ مبارزه را می‌آموختیم. از اردیبهشت که شروع کردم به این کار، خرداد و تیر و مرداد همین جور مشغول بودم. در این چند ماه کارم شده بود فعالیت‌های زیر زمینی تکثیر و توزیع حرف‌ها و پیام‌های امام یا حضور در جلسات مختلف مذهبی و بحث‌هایی که با دوستانمان می‌کردیم. البته آن موقع عده‌ای مخالف بودند. می‌گفتند با شاخ گاو درنیفت، حرف عمومی پدر و مادرها همین بود. پدر و مادر من اما اینطور فکر نمی‌کردند و با کارهایم همراه‌تر بودند.

کم کمک قضیه مخالفت با رژیم عمومیت پیدا کرد، تا حدی که دیگر حتی آدم‌های سطح متوسط هم داشتند به این جبهه می‌پیوستند؛ چه برسد به آدم‌های فهیم و فرهیخته و مذهبی‌تر. البته در میان مذهبی‌ها بودند کسانی که با انقلاب همراهی نمی‌کردند. همچنان که هنوز هم حاضر نیستند ذره‌ای برای انقلاب مایه بگذارند. اصلاً گوششان بدهکار حرف‌های انقلابی نبود و نیست. به ویژه پیروان یکی از مراجع نامی، به پیروی ایشان اعتقادی به مبارزه سیاسی نداشتند.
سه ما گذشت و رسیدیم به شهریور ۱۳۵۷. در این مدت با وجود تصمیم اولیه برای پیوستن مبارزه مسلحانه، اصلاً نرفتم سراغ این کار و بیشتر پیگیر جریانات عمومی مبارزه بودم. از شهریور، جهت کارهایم عوض شد و رفتم سراغ تولید سرود.

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها